بهشت،حقیر تر از آن است که« علی» در آن بگنجد و فقیرتر از آن که بتواند به «حسین» و «زینب» پاداش دهد،شرم می کند که درِ خانهء گلین «فاطمه» را بزند؛که ساکنان آن،حاملان روح خدایند و مسجود ملائک و مُثُل افلاطونی ارزش ها و آرمان های انسان.
من رشته و تخصص علمی ام را رها کرده ام تا همه از علی و فطمه حسین و زینب و انتظار موعود و شهادت و امامت و امام سجاد و نفی شورا و سقیفه و دموکراسی و خلافت و معرفی سلمان و ابوذر و حُجر و حُرّ و تمامی ارزشهای اهل بیت و شخصیت های تشیع و رسالت تاریخی و جهانی و انسانی«علی» بگویم و بنویسم.و آنچه در این راه اندوخته ام،قساوت قاسطین است و خیانت ناکثین و جهالت مارقین.و این هر سه،سه دلیل قاطع بر اینکه نشان راه را از همین«معالم الطریق» گرفته ام و بر راه «علی» رفته ام و شیعهء حقیر،ولی وفادار «علی» بوده ام و سرنوشتم و سرگذشتم شاهد صدقم و نشان درستی راهم...
به راستی چه خیری بالاتر و گرامی تر از اینکه،آنها همچون کعب الاحبار و مروان حَکَم،سعادتمندند و مرفه و موفق؛و من سالک سودا زدهء راه «ربذه»ء شوربختی و تنهائی و تهی دستی،مراد و محبوب خویش را یافته ام و سرنوشت او را دارم؟
از کرامت«علی» که همچون ابر بهاری می غرّد و می بارد،بعید می دانید که در این راه بیابان که به تنهائی و فراموشی و سختی و نیستی می انجامد،در اعماق درونی ام احساس می کنم که همراه عقیل و دو فرزند عزیزش مرا بدرقه می کنند و انعکاس آن کلمات نوازشگری را که شیرینی قند را در کامم و شهد عشق را در جانم و جوهر حیات را در مغز استخوانم می ریزند،می شنوم که در خلوت آن صحرا می گفت:
«تو برای خدا خشمگین شدی،به آن که خشمت برایش بود،امیدوار باش.اینان به خاطر دنیایشان از تو می ترسیدند و تو به خاطر دینت از آنان ترسیدی؛و تو چه قدر از آن چه آنان به خاطرش از تو ترسیدند،بی نیازی.و آنان چه قدر به آن چه که به خاطرش از تو ترسیدند،نیازمندند.پس آنچه را به خاطرش تو را راندند،برگیر.»
در کوله بار هر کس که در این طریق گام می نهد،آنچه باید باشد،عشق است و ایثار و اخلاص و تقوا و صبر و خودآگاهی و رنج و ناکامی و استعداد خارق العاده در تحمل سختی،خیانت و تنهائی و قساوت قاسطین جائر،خنجر از پشت زدن همگامان ناکث و خروج ملعبه های متعصب و زشت و پرت و بی تقصیر و عامی و جاهل.
زیرا که هر حقی و حق پرستی،بی آماج این سه جبههء ناحق است و مگر نه مظهر و مجسمهء حق،«علی»،در این سه جبهه جنگید و بی تردید،هر که علی وار زندگی کند و علی وار کار کند و علی وار سخن بگوید،و علی وار بیندیشد،نمی تواند از سرنوشت محتوم «علی» وار،بگریزد.
چه،سرنوشتی که علی با آن درگیر بود،نه معلول ناآگاهی و ناهشیاری «علی» بود و نه زائیدهء ناپختگی و ناشی گری علی.و نه عکس العمل گستاخی و خودخواهی و کج فکری و کج رفتاری و کج راهی«علی»؛که او آیت عظمای شعور و آگاهی و بیداری و کمال و پختگی و مَثَل اعلای نیکی و راستی بود.و با این همه،دست پروردگان پیامبر(ص) و پیشتازان ایمان و جهاد نیز تنهایش گذاشتند و در پنج سال فرصت کار،دشمن جائز و دوست خائن و عوام نادان،مهلت کاری اش ندادند و آن قلّهء سر به فلک کشیدهء عظمت و صلابت و قدرت را به ناله آوردند و از شدت بی تابی و رنج،بر صورت خویش از خشم،سیلی زد!
پایان